در جستجوی زمان نیافته

سعی میکنم قبل از گذشتنم از تجربه و یا حالی، آن را توصیف کنم
در حین گذشتن، آن را نقاشی
و در پس از گذشتنم از آن ،‌ آن را بنویسم.

  • ۰
  • ۰

خیلی سردرگمم. دلیل‌هایم را به یاد نمی‌آورم. یعنی نیاز به تلاشی هست برای به یاد آوردنشان، که در جایی نوشته باشمشان که یادم نرود، ولی نیاز به جستجوییست که دوباره بیابمشان. انگار گزاره هایی که درباره ی حقایق زندگی(ی من ) هستند شبیه ۲+۳ = ۵ نیستند، که الگویی داشته باشم برای یادآوری درستیشان. الگوهای زیادی در دستم بود که در هم شکست، چرا این یکی در هم نشکند؟ شبیه این است سردرگمی‌ام؟ نه. 

چگونه میتوانم سردرگمی‌ام را به تو بفهمانم، وقتی به خوبی خودم هم نمی فهممش؟ 

وقتی راه‌های بسیار متفاوتی از هم را دنبال کردم، در لحظه‌ی ناامیدی از یکیشان که قرار گرفتم (غیر از یک راه، که هیچ گاه از خودِ آن راه خسته نشدم، بلکه وابستگی های بیرونی،‌ نمیگذاشت در آن متمرکز بمانم.)، فراموشی‌ای نسبت به خودم و راهی که رفته بودم به من دست میداد و قادر نمی‌شدم تجربیاتم را به صورت عینی با هم مقایسه کنم. پاک می‌شد همه چیز، از حافظه و از روحم. زندگی و من به حالت معلقی در می آمدیم که امیدمان را از دست داده بودیم که دوباره دیداری باشد و در آغوش گرفتنی.

این ها که گفتم، ‌منظورم این نبود که گلایه کنم از زندگی، که چه چیز بیهوده تر از این؟ خودم را حتی مقصر نمیدانم، ولی بعضی از رفتار‌هایم، مثل میل به غرق کردن تنفری که از خودم حس میکردم در درون صورت های متفاوت زندگی،‌ این تکرار دوباره‌یشان، اشتباه است. (اینجا یادآوری میکنم که اگر بخواهم حرفی بزنم، باید برای لحظاتی شکاکیت را کنار بگذارم.)

دیروز یک حادثه ی مهم تکانم داد. فهمیدم در ناخودآگاهم بسیار از فراموش شدن میترسم. از تنها بودنی که دستم را به هیچ سمتی نتوانم دراز کنم و چهره‌ی صدایی را لمس. سعی من در جدا کردن سهم قابل ملاحظه ای از معنی، که دوستانم در زندگی ام دارند همیشه به شکستی دچار شده. بسیار در لحظاتی که بر خالص کردن تعریفی که از خودم میکردم، سعی میکردم حضور آن ها را در نظر نگیرم به شکست دچار شدم. شاید بعد تر توانستم این دوست داشتن آدم ها را به دوست داشتن صورت های زندگی بدل کنم. ولی الان نه. 

شاید برای همین فراموشیست که تصمیم گرفتم بنویسیم. شاید هم برای اینکه در نوشتن برای دیگری بیش‌تر میتوانم دلم را خوش دارم. 

شاید روزی از تصمیم برگردم، ولی الان دلیلی بر آن نمیابم. 

  • ۹۹/۰۴/۰۹
  • دوست دور

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی