در جستجوی زمان نیافته

سعی میکنم قبل از گذشتنم از تجربه و یا حالی، آن را توصیف کنم
در حین گذشتن، آن را نقاشی
و در پس از گذشتنم از آن ،‌ آن را بنویسم.

  • ۱
  • ۰

چندین ماه پیش، در زمانی که دیگر حتی به "لحظه" و وجود داشتن‌ش باور نداشتم، مداوم زیر لبم همین را تکرار می‌کردم. که "واژه‌ها راهشان را گم می‌کنند."

درست در زمانی که یک احساس درون‌مان می‌پیچد و از ما می‌خواهد که نامی بر او نهیم و یا که توصیف‌اش کنیم، واژه ای که پرتاب می‌کنیم به هدف نمی‌خورد و در میانه‌ی توصیف،‌ حال مای عجول را همراه با راه خود عوض می‌کند. دور احساس پیچ می‌خوریم ولی به توصیف نمی‌رسیم..

 

رحم‌ام گرفته بود، به خودم. آدم نمی‌تواند باور کند که به خودش خیانت کرده و خواهد کرد.. آدم نمی‌تواند خود را خائن به خود بخواند، مگر اینکه بالکل فراموش کند که آنچه تجربه می‌کند، تجربه‌ی زیسته‌ی هموست.

 

  • ۰۰/۰۱/۰۷
  • دوست دور

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی